درسادرسا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

درسا وروجک مامان و بابا

دایره لغات درسا و ...

سلام گل خندونم الهی مامان فدات شه که یواش یواش داری زبون باز میکنی و حرف میزنی دیروز وقتی ازت میپرسیدیم اسمت چیه میگفتی: دُدا مدتیه به عمه و عمو میگی :عم . موز رو میگی:مو سبز:اَبز وقتی چیزی بهت میدیم سرت رو به نشونه تشکر تکون میدی و میگی :مم      عاشق شیرینی نخودچی هستی و بادام و پسته و گردو هم دوست داری. امروز تو تراس دوتا گردو دیدی زود برداشتی بعد رفتی تو کشو سراغ گوشت کوب،گردو رو شکستی مغش رو در آوردی خوردی.مامان فدای اون تلاشت نفسسسسسسسم.   از مهربونیت بگم که منو کشته،چند روز پیش رفتم رو تختت دراز بکشم متکارو تخت نبود رفتی برام متکا آوردی گذاشتی زیر سرم،مامان فدای دستای کوچولو و قلب ...
28 آبان 1392

حاج خانم کوچولو

سلام گل نازم بعضی وقتا روسری یا چادر سرت میکنیم ولی اصلا دوست نداری زود در میاری نمیذاری عکس بگیریم.دو شب پیش خونه مامان جون می خواستی روسری منو در بیاری،سر کنی،مامان جون یک روسری آورد سرت کردیم.بعد هم میرفتی به همه نشون میدادی. ...
27 آبان 1392

محرم سال 92

سلام عمر مامان از اونجایی که شما  فهمیده تر شدی و هر مورد و قضیه ای رو که میبینی با دقت بررسی میکنی سعی کردم در ماه محرم شما رو برای دیدن بیشتر عزاداریها بیرون ببرم.اولین موردش برنامه شیرخوارگان بود،بعد هم دسته های عزاداری و برنامه دعا خونه اقوام.اولین بار که دسته های عزاداری و پرچم،علم ها،زنجیر و طبل ها رو دیدی خیلی تعجب کردی چند دقیقه ای مات و مبهوت نگاه کردی بعد یواش یواش میخواستی بهشون نزدیک شی،دیگه نمیشد نگهت داریم می خواستی راه بری.شبهای بعدی هم به همین شکل،خیلی برات جالب بود.   بالاخره عمو ها رو مجبور کردی ببرنت جلو.   محرم سال ٩١ فدات شم کوچولوی مامان ...
25 آبان 1392

موهای فشن درسا

سلام گل نازم از اینجا بگم که عاشق کرم و لوازم آرایشی هستی،تا میبینی داریم کرم میزنیم انگشت اشاره ات رو میزنی رو صورتت و میگی برای من هم بزنید.اگه وسیلهای روی میز توالت باشه شما برمیداری و حتما یه خرابکاری میکنی. چند روز پیش دیدم از سمت اتاق اومدی پیشم موهات فشن کرده،تعجب کردم که چی شده برق تورو گرفته؟؟!!!!!! بله وقتی قوطی کرم رو دستت دیدم فهمیدم قضیه چیه.لباسات و دستات و موهات پر بود از کرم،البته تو عکس زیاد معلم نمیشه.   درضمن 14 آبان برای دومین بار موهات رو کوتاه کردم،البته بیشتر از سری قبل.   روز 17 آبان هم شما رو بردم برنام شیرخوارگان حسینی ولی اصصلا نشد از شما عکس بگیرم،البته لباس و سربند هم اجازه ندادی رو ...
20 آبان 1392

شمال آبان92

فرشته نازم سلام ظهر پنجشنبه 9 آبان همراه عمه و عموها رفتیم ساری .خدارو شکر تو راه کلی خوابیدی نه من اذیت شدم نه خودت.وقتی رسیدیم داخل شهر شما بیدار شدی و در پارک قایم که برای عصرانه نشستیم حسابی بازی کردی و راه رفتی.هوا هم خیلی دلچسب و عالی بود تنها چیزی که منو ناراحت میکرد اعتصاب غذایی شما بود که از روز قبلش شروع شده بود،هر چیزی بهت میدادم از دهنت مینداختیش بیرون.ساعت حدود 7:30 رسیدیم جایی که گرفته بودیم.بعد از خوردن شام و استراحت رفتیم لب دریا.تو اون تاریکی دریا واقعا وحشت انگیز بود.شما هم خوابت گرفته بود نق نق میکردی اومدیم داخل خونه و خوابوندمت.3:30 نصفه شب بیدار شدی به بهونه آب از اتاق اومدی بیرون شروع کردی به صدار کردن بقیه تا ب...
20 آبان 1392

دوازدهمین دندون

سلام بهونه زندگی دوازدهمین دندونت مبارک عشق مامان.دندون آسیاب پایین سمت چپ.                                                      دوستت دارم عشققققققققققققققققم. ...
8 آبان 1392

یک روز خوب با درسا جونم

سلام عشقم وقتایی که میرم بیرون برای خرید شما رو با خودم نمیبرم که نکنه یه وقت درسا جونم خسته بشه،ولی امروز صبح وقتی بیدار شدم تصمیم گرفتم ببرمت بیرون و پاساژ گردی.صبحانه خوردیم ،حاضر شدیم بعد هم حرکت.جاهایی رو که باید پیاده میرفتیم حرف گوش نمیکردی و جهت مخالف رو میرفتی،اگه موتور میدیدی وایمیستادی جلوش و به زور باید میبردمت،نی نی ها رو هم کلی نگاه میکردی و باهاشون ارتباط برقرار میکردی،از جلوی گلفروشی رد شدیم آقای گلفروش یک گل صورتی خوشگل بهت داد دستت بود و باهاش بازی میکردی وقتی رفتیم تو پاساژ یک پسری اومد سمتت شما هم گل رو دادی بهش. بعد از پرسه زدن توپاساژ و خیابون رفتیم اداره عمه سمیه که اون نزدیکیا بود.بار اولت بود میرفتی اونجا.ب...
1 آبان 1392

درسای 15ماهه

سلام قشنگم می خوام از کارها و شیطنت هایی که انجام دادی بگم و عکس بذارم ویه مقدار هم از حرفات و خصوصیاتت.   دوتا گلدون بامبو دارم مدتیه آوردمشون تو اتاق خواب تا نور بهتری بهشون بخوره،به لطف شما علاوه بر نور غذای بهتری هم میخورند!! هر چی دستت بوده انداختی تو گلدون،لگو،جوراب،لاک،کرم،تگ لباس،مقوا،گل سر... البته یه چند باری هم گوشیم آماده شده بود برای شیرجه زدن ولی من نجاتش دادم. وقتی وسایل رو انداختی اینجوری می ایستی نگاه میکنی.   اینجا هم پودر ماشین رو خالی کردی.     درسا توسط عمه سمیه پیشی شده!   وقتی کار اشتباهی انجام میدی میزنی با دست روی لپت و نچ نچ میکنی یه وقتایی...
1 آبان 1392
1